ضربه شدید، اظهارنظر شدیدوتند، حلقه، کمربند بستن، بستن، احاطه کرده، محاصره کردن، نیرومندکردن، آماده کردن، محکم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to gird oneself for a difficult task
برای انجام کاری دشوار کمر همت بستن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gird» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gird