با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fortify

ˈfɔːrt̬əfaɪ ˈfɔːtɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fortified
  • شکل سوم:

    fortified
  • سوم‌شخص مفرد:

    fortifies
  • وجه وصفی حال:

    fortifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مستحکم کردن، توانمند کردن، قوی کردن، غنی کردن، دارای استحکامات کردن، تقویت کردن، نیرومند کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- We fortified the cracked walls of the building with buttresses.
- دیوارهای ترک‌خورده‌ی ساختمان را با پشت‌بند تقویت کردیم.
- The boundary between the two countries was heavily fortified.
- مرز بین دو کشور به شدت (از نظر نظامی) مستحکم شده بود.
- to fortify one's arguments with statistics
- استدلال‌های خود را با آمار غنی کردن
- fortified wine
- شراب قوی‌شده
- fortified milk
- شیر غنی‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fortify

  1. verb make strong and secure; add to
    Synonyms: brace, build up, bulwark, buttress, charge up, consolidate, embattle, entrench, garrison, gird, prepare, prop, protect, punch up, ready, reinforce, secure, shore up, soup up, steel, step up, strengthen, support
    Antonyms: decrease, hurt, injure, weaken
  2. verb encourage, reassure
    Synonyms: arouse, brace, buck up, build up, cheer, confirm, embolden, energize, enliven, hearten, invigorate, pour it on, punch up, rally, refresh, reinforce, renew, restore, rouse, stiffen, stir, strengthen, sustain
    Antonyms: discourage, dissuade, weaken

ارجاع به لغت fortify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fortify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fortify

لغات نزدیک fortify

پیشنهاد بهبود معانی