صفآرایی، حاضر به جنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The embattled troops were ready for action.
قشون صفآراییشده آمادهی عمل بود.
We must all come to the aid of our embattled party.
همگی باید به کمک حزبمان که از هر سو مورد حمله است، بشتابیم.
The modern mother feels embattled.
مادر امروزی احساس میکند که در فشار است.
to embattle a city
شهری را مستحکم کردن
an embattled fortress wall
دیوارهی دندانهدار دژ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embattle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embattle