فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Embattle

emˈbætəl emˈbætəl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

صف‌آرایی، حاضر به جنگ شدن، تحت فشار شدید قرار دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The embattled troops were ready for action.

قشون صف‌آرایی‌شده آماده‌ی عمل بود.

We must all come to the aid of our embattled party.

همگی باید به کمک حزبمان که از هر سو مورد حمله است، بشتابیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The modern mother feels embattled.

مادر امروزی احساس می‌کند که در فشار است.

to embattle a city

شهری را مستحکم کردن

an embattled fortress wall

دیواره‌ی دندانه‌دار دژ

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embattle

  1. verb prepare for battle
    Synonyms:
    equip arm prepare for combat make ready strengthen mobilize supply furnish fortify militarize array

ارجاع به لغت embattle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embattle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embattle

لغات نزدیک embattle

پیشنهاد بهبود معانی