آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Embolden

ɪmˈboʊldn ɪmˈbəʊldn

معنی embolden | جمله با embolden

verb - transitive

جرئت دادن، جسور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Shah Sultan Hossein's weakness emboldened the Afghans.

ضعف شاه‌سلطان حسین افغان‌ها را جسورتر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد embolden

  1. verb encourage
    Synonyms:

ارجاع به لغت embolden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embolden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embolden

لغات نزدیک embolden

پیشنهاد بهبود معانی