فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Embolden

ɪmˈboʊldn ɪmˈbəʊldn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
جرئت دادن، جسور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Shah Sultan Hossein's weakness emboldened the Afghans.
- ضعف شاه‌سلطان حسین افغان‌ها را جسورتر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embolden

  1. verb encourage
    Synonyms:
    cheer inspire boost reassure stir energize rally spur push buoy enhearten invigorate refresh revitalize exhilarate give courage goad inspirit give pep talk psyche up sway

ارجاع به لغت embolden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embolden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embolden

لغات نزدیک embolden

پیشنهاد بهبود معانی