آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Embolden

ɪmˈboʊldn ɪmˈbəʊldn

معنی embolden | جمله با embolden

verb - transitive

جرئت دادن، جسور کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Shah Sultan Hossein's weakness emboldened the Afghans.

ضعف شاه‌سلطان حسین افغان‌ها را جسورتر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد embolden

  1. verb encourage
    Synonyms:

ارجاع به لغت embolden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embolden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embolden

لغات نزدیک embolden

پیشنهاد بهبود معانی