امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stiffen

ˈstɪfn ˈstɪfn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stiffened
  • شکل سوم:

    stiffened
  • سوم‌شخص مفرد:

    stiffens
  • وجه وصفی حال:

    stiffening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb
سفت کردن، سخت کردن، شق کردن، سیخ کردن، خشک و مصنوعی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The enemy's resistance has stiffened.
- مقاومت دشمن شدیدتر شده است.
- Starch stiffens cloth.
- آهار پارچه را سفت می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stiffen

  1. verb make or become harder
    Synonyms:
    anneal benumb brace cake candy cement chill clot coagulate condense congeal crystallize curdle firm fix freeze gel harden inflate inspissate jell jelly ossify petrify precipitate prop reinforce set solidify stabilize starch steady strengthen tauten tense thicken
    Antonyms:
    liquefy loosen melt

لغات هم‌خانواده stiffen

  • verb - intransitive
    stiffen

ارجاع به لغت stiffen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stiffen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stiffen

لغات نزدیک stiffen

پیشنهاد بهبود معانی