با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Coagulate

koʊˈæɡjəleɪt kəʊˈæɡjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    coagulated
  • شکل سوم:

    coagulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    coagulates
  • وجه وصفی حال:

    coagulating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
بستن، دلمه کردن، لخته شدن (خون)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The cold causes milk to coagulate.
- سرما شیر را می‌بندد.
- Blood coagulates fast.
- خون زود لخته می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coagulate

  1. verb clot
    Synonyms: clabber, coalesce, compact, concentrate, concrete, condense, congeal, consolidate, curdle, dry, gel, gelate, gelatinize, glop up, harden, inspissate, jell, jellify, jelly, lopper, set, solidify, thicken
    Antonyms: dilute, dissolve, melt, open, thin, unclot

ارجاع به لغت coagulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coagulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coagulate

لغات نزدیک coagulate

پیشنهاد بهبود معانی