فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Coagulate

koʊˈæɡjəleɪt kəʊˈæɡjəleɪt

گذشته‌ی ساده:

coagulated

شکل سوم:

coagulated

سوم‌شخص مفرد:

coagulates

وجه وصفی حال:

coagulating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

بستن، دلمه کردن، لخته شدن (خون)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The cold causes milk to coagulate.

سرما شیر را می‌بندد.

Blood coagulates fast.

خون زود لخته می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coagulate

  1. verb clot
    Synonyms:
    thicken harden set solidify congeal curdle jell gel condense compact consolidate concentrate coalesce concrete gelatinize jellify clabber inspissate dry melt jelly lopper glop up
    Antonyms:
    dissolve melt thin dilute unclot open

ارجاع به لغت coagulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coagulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coagulate

لغات نزدیک coagulate

پیشنهاد بهبود معانی