فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Solidify

səˈlɪdɪfaɪ səˈlɪdɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

solidified

شکل سوم:

solidified

سوم‌شخص مفرد:

solidifies

وجه وصفی حال:

solidifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

جامد کردن، سفت کردن یا شدن، یکپارچه شدن، متبلورکردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The cement dried and solidified.

سیمان خشک و سخت شد.

solidifying one's knowledge

متبلور کردن علم خود

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to solidify public opinion

افکار عمومی را یکپارچه کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد solidify

  1. verb harden
    Synonyms:
    strengthen firm thicken set bake dry freeze stiffen cement coagulate congeal clot densify anneal jell cohere crystallize amalgamate petrify

لغات هم‌خانواده solidify

  • verb - transitive
    solidify

ارجاع به لغت solidify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «solidify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/solidify

لغات نزدیک solidify

پیشنهاد بهبود معانی