با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cohere

koʊˈhɪr kəʊˈhɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cohered
  • شکل سوم:

    cohered
  • سوم‌شخص مفرد:

    coheres
  • وجه وصفی حال:

    cohering

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
چسبیدن، رابطه خویشی داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The arguments of those two did not cohere.
- استدلال‌های آن دو با هم تناقض داشت.
- These two accounts cohere.
- این دو حساب با هم می‌خوانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cohere

  1. verb stick to, cling
    Synonyms: adhere, associate, bind, blend, cleave, coalesce, combine, connect, consolidate, fuse, glue, hold, join, merge, unite
    Antonyms: divide, fall off, separate
  2. verb agree, conform
    Synonyms: accord, be connected, be consistent, check, check out, comport, conform, correspond, dovetail, fit in, go, hang together, harmonize, hold, hold water, make sense, relate, square
    Antonyms: disagree, dispute, not conform

لغات هم‌خانواده cohere

ارجاع به لغت cohere

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cohere» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cohere

لغات نزدیک cohere

پیشنهاد بهبود معانی