گذشتهی ساده:
gluedشکل سوم:
gluedسومشخص مفرد:
gluesوجه وصفی حال:
gluingچسب (مادهای که برای متصل کردن دو یا چند سطح یا شیء به یکدیگر به کار میرود)
The children made crafts using glue and paper.
کودکان با استفاده از چسب و کاغذ کاردستی ساختند.
This type of glue is water-resistant.
این نوع چسب در برابر آب مقاوم است.
They used glue to install the wallpaper.
آنها برای نصب کاغذدیواری از چسب استفاده کردند.
(با استفاده از چسب) چسباندن، به هم چسباندن، متصل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Glue the picture to the wall!
عکس را به دیوار بچسبانید!
The children glued the colored paper pieces together.
بچهها تکههای کاغذرنگی را به هم چسباندند.
مجازی (be glued to) میخکوب شدن، ماتومتحیر شدن، دوخته شدن، غرق شدن، چشم دوختن، خیره ماندن
The shocking scene of the film glued him to the spot.
صحنهی شوکهکنندهی فیلم او را میخکوب کرد.
The kids were glued to the cartoon.
بچهها از کارتون چشم برنمیداشتند.
I was glued to the screen during the entire movie.
در تمام فیلم چشمم به صفحه دوخته شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «glue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glue