آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ بهمن ۱۴۰۳

    Paste

    peɪst peɪst

    گذشته‌ی ساده:

    pasted

    شکل سوم:

    pasted

    سوم‌شخص مفرد:

    pastes

    وجه وصفی حال:

    pasting

    شکل جمع:

    pastes

    معنی paste | جمله با paste

    noun uncountable

    چسب، سریش، گل، خمیر

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    He used a strong paste to repair the broken ceramic vase.

    او از چسبی قوی برای ترمیم گلدان سرامیکی شکسته استفاده کرد.

    The artist mixed a paste of clay and water for her sculpture.

    این هنرمند برای مجسمه‌ی خود گلی از خاک رس و آب را مخلوط کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    toothpaste

    خمیر دندان

    noun uncountable

    رب، لواشک، عصاره، خمیر، پوره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    She added tomato paste to the sauce for extra flavor.

    او برای طعم بیشتر به سس رب گوجه‌فرنگی اضافه کرد.

    I love the rich taste of curry paste in my dishes.

    من عاشق طعم غنی عصاره‌ی کاری در ظروف هستم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The recipe calls for a tablespoon of garlic paste.

    این دستورپخت نیازمند یک قاشق پوره‌ی سیر است.

    almond paste

    (بادام کوبیده و خمیر شده) خمیر بادام

    noun uncountable

    بدل (شیشه‌ای که با آن جواهر بدل می‌سازند)

    She preferred paste over real stones for her costume jewelry.

    او برای جواهرات شخصی خود به‌جای سنگ‌های واقعی، بدل آن‌ها را ترجیح داد.

    Many people cannot tell the difference between diamonds and paste.

    بسیاری از مردم نمی‌توانند تفاوت الماس و بدلش را تشخیص دهند.

    verb - transitive

    چسب زدن، چسباندن

    His picture was pasted on a cardboard.

    عکس او را روی مقوا چسبانده بودند.

    The back of a stamp is pasted.

    به پشت تمبر چسب زده شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to paste a wall with posters

    به دیوار پوستر چسباندن

    verb - intransitive verb - transitive

    کامپیوتر الصاق کردن، جای‌گذاری کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    You can copy the text and paste it into the new document.

    می‌توانید متن را کپی و سپس در سند جدید جای‌گذاری کنید.

    Please paste your answers in the designated text box.

    لطفاً پاسخ‌های خودتان را در بخش متن مشخص‌شده الصاق کنید.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد paste

    1. noun, verb glue, adhesive
      Synonyms:
      stick fix cement gum fasten adhesive stickum mucilage

    سوال‌های رایج paste

    گذشته‌ی ساده paste چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده paste در زبان انگلیسی pasted است.

    شکل سوم paste چی میشه؟

    شکل سوم paste در زبان انگلیسی pasted است.

    شکل جمع paste چی میشه؟

    شکل جمع paste در زبان انگلیسی pastes است.

    وجه وصفی حال paste چی میشه؟

    وجه وصفی حال paste در زبان انگلیسی pasting است.

    سوم‌شخص مفرد paste چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد paste در زبان انگلیسی pastes است.

    ارجاع به لغت paste

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «paste» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paste

    لغات نزدیک paste

    • - past tense
    • - pasta
    • - paste
    • - paste-up
    • - pasteboard
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.