گذشتهی ساده:
gummedشکل سوم:
gummedسومشخص مفرد:
gumsوجه وصفی حال:
gummingشکل جمع:
gumsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(عامیانه) از کار افتادن (ماشین آلات)، خراب شدن، گرفتن (لوله)
(عامیانه) حرف بیربط زدن، وراجی کردن
(عامیانه) به خدا!، ای بابا!، عجب!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gum» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gum