امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spit

spɪt spɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spit
  • شکل سوم:

    spit
  • سوم شخص مفرد:

    spits
  • وجه وصفی حال:

    spitting
  • شکل جمع:

    spits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive C2
    تف کردن، بیرون دادن (از دهان)، بالا آوردن (غذا و خون و غیره)، تف کردن، آب دهان انداختن، تف انداختن، آب دهان پاشیدن
    • - Do not spit on the sidewalk!
    • - روی پیاده‌رو تف نیندازید!
    • - We ate grapes and spat the seeds at each other.
    • - انگور می‌خوردیم و هسته‌های آن را به هم تف می‌کردیم.
    • - The baby spat his food out onto my lap.
    • - کودک خوراک خود را روی دامن من بالا آورد.
    • - He was coughing and spitting blood.
    • - او سرفه می‌کرد و خون بالا می‌آورد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    ادبی گفتن، بر زبان آوردن (تف‌کنان یا با خشم و دهان کف‌کرده)
    • - The old man frowned and spat out an oath.
    • - پیرمرد اخم کرد و فحش داد.
    • - She spat out her words of criticism.
    • - حرف‌های انتقاد‌آمیز خود را با خشم گفت.
  • verb - intransitive
    جلزوولز کردن، جزجز کردن (روغن داغ و غیره)
    • - The eggs spat in the pan.
    • - تخم‌مرغ‌ها در ماهیتابه جلز‌ولز می‌کردند.
    • - The bacon spat in the frying pan.
    • - بیکن در ماهیتابه جزجز کرد.
  • verb - intransitive informal
    نم‌نم باریدن
    • - The cold rain was spitting off and on.
    • - باران سرد گهگاه نم‌نم می‌بارید.
    • - Don't forget your umbrella; it might spit later.
    • - چترت یادت نره؛ ممکنه بعداً نم‌نم کنه.
  • noun countable
    غذا و آشپزی سیخ
    • - Kebab spits are usually flat.
    • - سیخ کباب معمولاً پهن است.
    • - Dad turned the spit slowly.
    • - بابا سیخ رو به‌آرومی می‌چرخوند.
  • noun countable
    جغرافیا زبانه
    • - The spit extended for kilometers.
    • - زبانه کیلومترها امتداد داشت.
    • - We walked along the spit.
    • - در امتداد زبانه قدم زدیم.
  • noun uncountable informal
    تف، آب دهان
    • - The wrestler wiped the spit from his opponent off his face.
    • - کشتی‌گیر تف حریفش را از روی صورتش پاک کرد.
    • - Wipe off the spit from your chin.
    • - آب دهان رو از روی چونه‌ات پاک کن.
  • verb - transitive
    به سیخ کشیدن
    • - They spitted a whole lamb.
    • - یک گوسفند درسته را به سیخ کشیدند.
    • - He learned how to spit the fish.
    • - یاد گرفت که چگونه ماهی را به سیخ بکشد.
  • verb - transitive
    گیراندن (برای سوختن گذاشتن)
    • - She used a match to spit the firewood.
    • - از کبریت برای گیراندن هیزم استفاده کرد.
    • - The arsonist spit the documents to conceal the evidence.
    • - آتش‌افروز اسناد را گیراند تا شواهد را پنهان کند.
  • noun
    تف کردن (عمل)
    • - She was taken aback by the sudden spit from the angry man.
    • - او از تف کردن ناگهانی مرد عصبانی غافل‌گیر شد.
    • - The sight of someone's spit made me lose my appetite.
    • - دیدن تف کردن یکی باعث شد اشتهایم کور شود.
  • noun
    جانورشناسی بزاق (کف‌آلود) (حشرات)
    • - The gardener noticed the spit on the leaves.
    • - باغبان متوجه بزاق روی برگ‌ها شد.
    • - The spit was sticky.
    • - بزاق چسبنده بود.
  • noun
    لنگه (برای اشاره به شباهت کامل)
    • - The sculpture was a spit of the ancient Greek goddess.
    • - این مجسمه لنگه‌ی الهه یونان باستان بود.
    • - The replica was a spit of the original artifact from the museum.
    • - این ماکت لنگه‌ی مصنوعات اصلی موزه بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spit

  1. noun saliva
    Synonyms: discharge, dribble, drool, slaver, spittle, sputum, water
  2. verb eject saliva or substance
    Synonyms: discharge, drool, expectorate, hawk, hiss, sibilate, sizz, slobber, spatter, spew, splutter, spritz, sputter, throw out
    Antonyms: swallow

Phrasal verbs

  • spit up

    قی کردن، بالا آوردن

Idioms

ارجاع به لغت spit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spit

لغات نزدیک spit

پیشنهاد بهبود معانی