پاشیدن، آلودن، ترشح، ترشح کردن، مقدار کم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The car spattered us with mud.
اتومبیل به ما گل پاشید.
The child spattered oil on the floor.
کودک روغن را روی کف اتاق ریخت.
Bullets spattered around us.
گلوله از هر طرف بر ما میبارید.
All night the rain spattered on the hut's roof.
تمام شب باران بر بام کلبه میبارید.
to spatter red paint over blue
روی رنگ آبی رنگ قرمز مالیدن
His deed spattered his family with ignominy.
عمل او حیثیت خانوادهاش را لکهدار کرد.
The wall was spattered with moonlight.
نور ماه روی دیوار سایه روشن افکنده بود.
the spatter of rain
ریزش باران
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spatter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spatter