فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Daub

dɒːb dɔːb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The children had daubed yogurt all over the wall.
- بچه‌ها به تمام سطح دیوار ماست مالیده بودند.
- The women daubed their faces with cream.
- خانم‌ها به صورت خود کرم مالیدند.
- The picture looked as if a child had daubed it.
- تصویر آنچنان می‌نمود که گویی کودکی آن را کشیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد daub

  1. verb coat; make dirty
    Synonyms:
    dirty cover stain smear spot paint spread dab smudge fleck speckle grime varnish plaster deface sully spatter splatter besmear smirch slap on blur begrime bespray variegate

ارجاع به لغت daub

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «daub» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/daub

لغات نزدیک daub

پیشنهاد بهبود معانی