اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The children had daubed yogurt all over the wall.
بچهها به تمام سطح دیوار ماست مالیده بودند.
The women daubed their faces with cream.
خانمها به صورت خود کرم مالیدند.
The picture looked as if a child had daubed it.
تصویر آنچنان مینمود که گویی کودکی آن را کشیده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «daub» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/daub