با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Besmear

bɪˈsmɪər British: bɪˈsmɪə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    آلودن، اندودن، ملو کردن، رنگ کردن، کثیف کردن
    • - The child had besmeared his face with butter and honey.
    • - کودک کره و عسل را به صورت خود مالیده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد besmear

  1. verb To spread with a greasy, sticky, or dirty substance
    Synonyms: bedaub, dab, daub, plaster, smear, smirch, smudge
  2. verb To contaminate the reputation of
    Synonyms: befoul, besmirch, bespatter, blacken, cloud, denigrate, dirty, smear, smudge, smut, soil, spatter, stain, sully, taint, tarnish

ارجاع به لغت besmear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «besmear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/besmear

لغات نزدیک besmear

پیشنهاد بهبود معانی