سرتاپا کثیف کردن، (با ترشح) به اطراف پاشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A passing car bespattered me.
ماشینی که رد میشد، به من گل پاشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bespatter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bespatter