گذشتهی ساده:
tarnishedشکل سوم:
tarnishedسومشخص مفرد:
tarnishesوجه وصفی حال:
tarnishingشکل جمع:
tarnishesتیره کردن، کدر کردن، لکهدار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The silver tray needs to be polished, it is badly tarnished.
سینی نقره نیاز به جلا دادن دارد؛ چون بدجوری سیاه شده است.
to tarnish one's memory
خاطرهی کسی را مکدر کردن
Her good name has become tarnished.
نام نیک او لکهدار شده است.
the tarnish on the old mirror
کدرشدگی آینهی کهنه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tarnish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tarnish