Impair

ɪmˈper ɪmˈpeə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    impaired
  • شکل سوم:

    impaired
  • سوم‌شخص مفرد:

    impairs
  • وجه وصفی حال:

    impairing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تضعیف کردن، ضعیف کردن، زیان رساندن، آسیب رساندن، صدمه زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- That accident impaired his hearing.
- آن تصادف شنوایی او را تضعیف کرد.
- The output of produce was impaired by bad weather.
- هوای بد به تولید محصولات کشاورزی صدمه زد.
- His health was impaired by too much smoking.
- سیگار کشیدن زیاد به تندرستی او آسیب رساند.
verb - transitive
کاهش دادن (ارزش و غیره)
- The sudden decrease in sales severely impaired our company's profitability.
- کاهش ناگهانی فروش سودآوری شرکت ما را به‌شدت کاهش داد.
- A lack of proper risk management practices can impair investment returns.
- نبود شیوه‌های مدیریت ریسک مناسب می‌تواند بازگشت سرمایه را کاهش دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impair

  1. verb harm, hinder
    Synonyms: blemish, blunt, cheapen, damage, debase, debilitate, decrease, destroy, deteriorate, devaluate, devalue, diminish, ding, disqualify, enervate, enfeeble, hurt, injure, invalidate, lessen, lose strength, make useless, mar, prejudice, queer, reduce, rough up, spoil, tarnish, total, tweak, undermine, unfit, vitiate, weaken, worsen
    Antonyms: aid, assist, help

ارجاع به لغت impair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/impair

لغات نزدیک impair

پیشنهاد بهبود معانی