امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Prejudice

ˈpredʒədɪs ˈpredʒədɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    prejudiced
  • شکل سوم:

    prejudiced
  • سوم‌شخص مفرد:

    prejudices
  • وجه وصفی حال:

    prejudicing
  • شکل جمع:

    prejudices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
پیش‌داوری (به‌طور معمول پیش‌داوری منفی)، نظر منفی، تعصب، غرض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- prejudice against those of a different race or religion.
- پیش‌داوری نسبت به کسانی که از نژاد یا مذهب دیگری هستند.
- racial prejudice.
- تعصب نژادی.
- a prejudice against modern art.
- نظر منفی نسبت به هنر امروزی.
noun
صدمه، آسیب (ناشی از عمل یا قضاوت)، خلل، لطمه
- she continued to drink to the prejudice of her health.
- با ادامه‌ی به میخوارگی به سلامتی خود صدمه زد.
- we accept this settlement without prejudice to our claim for a better settlement later on.
- این سازش را به شرطی می‌پذیریم که به حق ما نسبت به سازش بهتری در آینده صدمه نزند.
verb - transitive
آسیب رساندن، صدمه زدن، لطمه زدن
- he prejudiced his chances of being hired by haggling over salary.
- با چانه زدن سر حقوق به احتمال استخدام خود لطمه زد.
- lack of self-confidence prejudices his chances of success.
- نداشتن اعتماد‌به‌نفس شانس موفقیت او را کم می‌کند.
verb - transitive
پیش‌داوری کردن، دچار تعصب کردن
- a judge should not allow his own feelings to prejudice him.
- قاضی نباید اجازه بدهد که احساساتش او را دچار تعصب کند.
- to be racially prejudiced.
- دارای تعصب نژادی بودن.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prejudice

  1. noun belief without basis, information; intolerance
    Synonyms:
    ageism animosity antipathy apartheid aversion bad opinion bias bigotry chauvinism contemptuousness detriment discrimination disgust dislike displeasure disrelish enmity foregone conclusion illiberality injustice jaundiced eye mindset misjudgment narrow-mindedness one-sidedness partiality pique preconceived notion preconception prejudgment prepossession racism repugnance revulsion sexism slant spleen tilt twist umbrage unfairness warp xenophobia
    Antonyms:
    fairness justice regard respect tolerance
  1. verb influence another’s beliefs without
    Synonyms:
    basis information angle bend bias blemish color damage dispose distort harm hinder hurt impair incline indoctrinate injure jaundice mar poison predispose prejudge prepossess skew slant spoil sway twist undermine vitiate warp
    Antonyms:
    approve be fair be just regard respect tolerate

Phrasal verbs

Collocations

ارجاع به لغت prejudice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prejudice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prejudice

لغات نزدیک prejudice

پیشنهاد بهبود معانی