قبلاً به تصرف آوردن، تحتتأثیر عقیده یا مسلکی قرار دادن، قبلاً تبعیض فکری داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was prepossessed with the idea of his own superiority.
فکر برتربودن خودش کاملاً مغز او را تسخیر کرده بود.
Her innocent-looking face prepossessed me to believe her words.
چهرهی ظاهراً معصوم او مرا متمایل کرد که حرفهایش را باور کنم.
Everyone was prepossessed by her smile.
همه مجذوب لبخند او شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prepossess» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prepossess