Predetermine

ˌpridiˈtɜːrmən ˌpriːdɪˈtɜːmɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    predetermined
  • شکل سوم:

    predetermined
  • سوم‌شخص مفرد:

    predetermines
  • وجه وصفی حال:

    predetermining

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
قبلاً مقدر کردن، قبلاً تعیین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- It is difficult to predetermine the problems that he will face.
- از پیش تعیین کردن اشکالاتی که با آن مواجه خواهد شد مشکل است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد predetermine

  1. verb To determine the future of in advance
    Synonyms: destine, fate, predestine, foreordain, bias, predestinate, doom, decide, preordain
  2. verb To consider and plan in advance
    Synonyms: premeditate

ارجاع به لغت predetermine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «predetermine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/predetermine

لغات نزدیک predetermine

پیشنهاد بهبود معانی