آخرین به‌روزرسانی:

Foreordain

ˌfɔːrɔːˈdeɪn ˌfɔːrɔːˈdeɪn

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

از پیش مقرر کردن، تقدیر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He was foreordained to die young.

مقدر شده بود که در جوانی بمیرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد foreordain

  1. verb doom, fate
    Synonyms:
    predestine preordain destine fate predetermine reserve prearrange foretell foreshadow destinate preform

ارجاع به لغت foreordain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «foreordain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foreordain

لغات نزدیک foreordain

پیشنهاد بهبود معانی