با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Jaundice

ˈdʒɒːn- / / ˈdʒɑːn- ˈdʒɔːndɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    پزشکی زردی، یرقان، دچار یرقان کردن، برشک و حسد درافتادن
    • - a jaundiced view of life
    • - نگرش بدبینانه نسبت به زندگی
    • - She looked at my paintings with a jaundiced eye.
    • - او با نگاه حاکی از بیزاری به نقاشی‌های من نظر افکند.
    • - Did you notice the jaundice in her expression?
    • - آیا متوجه تلخی قیافه او شدی؟
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد jaundice

  1. noun A rough and bitter manner
    Synonyms: icterus, biliousness, bitterness, hepatitis, acrimony, leptospirosis, acerbity, tartness, thorniness
  2. verb To affect with the negativity or bitterness of jaundice.
    Synonyms: bias
  3. verb To cause to have a prejudiced view
    Synonyms: bias, prejudice, prepossess, warp

ارجاع به لغت jaundice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jaundice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jaundice

لغات نزدیک jaundice

پیشنهاد بهبود معانی