گذشتهی ساده:
embarrassedشکل سوم:
embarrassedسومشخص مفرد:
embarrassesوجه وصفی حال:
embarrassingشرمنده کردن یا شدن، خجالت دادن یا کشیدن، خجالتزده کردن یا شدن، برآشفتن، شرمسار کردن یا شدن، شرمگین کردن یا شدن
He embarrasses when he receives compliments.
وقتی از او تعریف میکنند، خجالت میکشد.
Don't embarrass the child in front of the guests!
بچه را جلوی مهمانان خجالت نده!
Any mention of sexual matters embarrassed him tremendously.
هرگونه اشاره به امور جنسی او را سخت شرمگین میکرد.
He was embarrassed to undress even in front of his own father.
او از لخت شدن حتی جلوی پدر خودش هم خجالت میکشید.
to be embarrassed
خجالت کشیدن
They embarrassed when their secret was revealed to everyone.
وقتی رازشان برای همگی برملا شد، خجالت کشیدند.
I was too embarrassed to ask him for money.
خجالت کشیدم از او پول بخواهم.
کند کردن، دارای اشکال کردن، مشکل کردن، مانع شدن، پاگیر شدن، به تاخیر انداختن، سد راه شدن، مختل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The lack of a car embarrassed our freedom of movement.
نداشتن ماشین رفتوآمد ما را مختل کرد.
Spring rains embarrassed the advance of the enemy.
بارانهای بهاری پیشرفت دشمن را کند کرد.
بدهکار کردن، مقروض کردن، دچار مشکل مالی کردن
Heavy gambling losses embarrassed him for years.
باختهای سنگین در قمار او را برای سالها بدهکار کرد.
As a result of war, all transactions among individuals were embarrassed.
در اثر جنگ کلیهی دادوستدهای بین افراد دچار اشکال شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embarrass» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embarrass