امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Chagrin

ʃəˈɡrɪn ˈʃæɡrɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
سر افکندگی، آزردگی خاطر، دلخوری، احساس شرم و دلزدگی (به‌خاطر شکست یا نومیدی یا نارو خوردن)، حسرت، تنگدلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Ahmad discovered to his great chagrin that he had failed the examination.
- احمد با کمال سرافکندگی دریافت که در امتحان رد شده است.
- Ali was particularly chagrined at their refusal to come.
- علی به‌خصوص از این دلخور بود که آن‌ها از آمدن خودداری کرده بودند.
noun verb - transitive
سرافکنده کردن، تنگدل شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chagrin

  1. noun displeasure
    Synonyms:
    annoyance balk blow crushing discomfiture discomposure disgruntlement dismay disquiet dissatisfaction embarrassment fretfulness frustration humiliation ill-humor irritation letdown mortification peevishness shame spleen upset vexation
    Antonyms:
    delight gladness happiness joy pleasure triumph
  1. verb cause displeasure
    Synonyms:
    abash annoy confuse crush discomfit discompose disconcert disgrace dismay displease disquiet dissatisfy embarrass humiliate irk irritate mortify peeve perturb shame upset vex
    Antonyms:
    delight make happy please

ارجاع به لغت chagrin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chagrin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chagrin

لغات نزدیک chagrin

پیشنهاد بهبود معانی