با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Shame

ʃeɪm ʃeɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shamed
  • شکل سوم:

    shamed
  • سوم‌شخص مفرد:

    shames
  • وجه وصفی حال:

    shaming
  • شکل جمع:

    shames

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
شرم، خجالت، شرمساری، آزرم، ننگ، عار، شرمندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She felt no shame for what she had done.
- از آنچه که کرده بود شرم نداشت.
- have you no shame!
- خجالت نمی‌کشی!
- He brought shame to his family.
- موجب ننگ خانواده‌ی خود شد.
- it is a shame if Iran is destroyed ...
- دریغ است ایران که ویران شود ...
- What a shame, if he were alive he would enjoy this scene.
- صد افسوس، اگر زنده بود از این صحنه لذت می‌برد.
- It is a shame that he wasn't told.
- تأسف‌آور است که به او گفته نشده بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
شرمنده کردن، خجالت دادن، ننگین کردن، کنف کردن
- Akbar's father shamed him for playing with dolls.
- پدر اکبر او را به‌دلیل اینکه عروسک بازی کرده بود، کنف کرد.
- His father shamed him into studying harder.
- پدرش به‌زور خجالت او را وادار کرد که بیشتر درس بخواند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shame

  1. noun disgrace, embarrassment
    Synonyms: abashment, bad conscience, blot, chagrin, compunction, confusion, contempt, contrition, degradation, derision, discomposure, discredit, disesteem, dishonor, disrepute, guilt, humiliation, ignominy, ill repute, infamy, irritation, loss of face, mortification, obloquy, odium, opprobrium, pang, pudency, remorse, reproach, scandal, self-disgust, self-reproach, self-reproof, shamefacedness, skeleton in the cupboard, smear, stigma, stupefaction, treachery
    Antonyms: honor, pride, respect
  2. verb disgrace, embarrass
    Synonyms: abash, blot, confound, cut down to size, debase, defile, degrade, disconcert, discredit, dishonor, give a black eye, humble, humiliate, mortify, reproach, ridicule, shoot down, smear, stain, take down, take down a peg
    Antonyms: be proud, honor, regard, respect

Idioms

  • for shame!

    خجالت دارد!، خجالت نمی‌کشی!، حیا کن!

  • put to shame

    1- خجالت‌زده کردن، شرمسار کردن، شرمگین کردن، کنف کردن، خیط کردن 2- سبقت گرفتن، برتری یافتن، پیشی جستن، خیلی بهتربودن (از)

  • shame on you! (or them, etc.)

    خجالت بکش! (یا بکشند و غیره)، خجلت دارد!

لغات هم‌خانواده shame

ارجاع به لغت shame

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shame» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shame

لغات نزدیک shame

پیشنهاد بهبود معانی