Humiliate

hjuːˈmɪlieɪt hjuːˈmɪlieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    humiliated
  • شکل سوم:

    humiliated
  • سوم‌شخص مفرد:

    humiliates
  • وجه وصفی حال:

    humiliating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پست کردن، تحقیر کردن، اهانت کردن به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I was humiliated when the teacher asked me to leave the class.
- هنگامی که آموزگار به من گفت که از کلاس بروم بیرون بسیار سرافکنده شدم.
- One should not humiliate a child in front of his friends.
- بچه را نباید جلو دوستانش خفیف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humiliate

  1. verb embarrass, put down
    Synonyms: abase, abash, base, bemean, blister, break, bring down, bring low, cast down, chagrin, chasten, confound, confuse, conquer, crush, cut down to size, debase, degrade, demean, denigrate, deny, depress, discomfit, discountenance, disgrace, dishonor, downplay, humble, lower, make a fool of, make ashamed, mortify, pan, play down, put out of countenance, put to shame, rip, run down, shame, shoot down, slam, smear, snub, squash, subdue, take down, take down a peg, tear down, vanquish, wither
    Antonyms: build up, elevate, laud, praise

ارجاع به لغت humiliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humiliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humiliate

لغات نزدیک humiliate

پیشنهاد بهبود معانی