امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Humiliate

hjuːˈmɪlieɪt hjuːˈmɪlieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    humiliated
  • شکل سوم:

    humiliated
  • سوم‌شخص مفرد:

    humiliates
  • وجه وصفی حال:

    humiliating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پست کردن، تحقیر کردن، اهانت کردن به

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- I was humiliated when the teacher asked me to leave the class.
- هنگامی که آموزگار به من گفت که از کلاس بروم بیرون بسیار سرافکنده شدم.
- One should not humiliate a child in front of his friends.
- بچه را نباید جلو دوستانش خفیف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humiliate

  1. verb embarrass, put down
    Synonyms:
    abase abash base bemean blister break bring down bring low cast down chagrin chasten confound confuse conquer crush cut down to size debase degrade demean denigrate deny depress discomfit discountenance disgrace dishonor downplay humble lower make a fool of make ashamed mortify pan play down put out of countenance put to shame rip run down shame shoot down slam smear snub squash subdue take down take down a peg tear down vanquish wither
    Antonyms:
    build up elevate laud praise

ارجاع به لغت humiliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humiliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humiliate

لغات نزدیک humiliate

پیشنهاد بهبود معانی