با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Snub

snʌb snʌb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    snubbed
  • شکل سوم:

    snubbed
  • سوم شخص مفرد:

    snubs
  • وجه وصفی حال:

    snubbing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    بی‌اعتنایی کردن به، کم‌محلی کردن، محل نگذاشتن به، تحویل نگرفتن، به سردی برخورد کردن با
    • - She snubbed us by not answering to our invitation.
    • - با پاسخ ندادن به دعوت‌نامه به ما بی‌اعتنایی کرد.
    • - She was repeatedly snubbed by other nurses.
    • - سایر پرستاران بارها به او کم‌محلی می‌کردند.
  • noun countable
    بی‌اعتنایی، کم‌محلی
    • - He was hurt by the snubs of other teachers.
    • - بی‌اعتنایی سایر معلم‌ها او را آزار می‌داد.
    • - His snub towards his coworkers made the office atmosphere tense.
    • - کم‌محلی او نسبت به همکارانش فضای دفتر را متشنج کرد.
  • verb - transitive
    سفت کردن (طناب و غیره)
    • - The sailor had to snub the rope quickly to prevent the boat from drifting away.
    • - ملوان مجبور شد طناب را به‌سرعت سفت کند تا از دور شدن قایق جلوگیری کند.
    • - The sailor had to snub the rope to secure the boat to the dock.
    • - ملوان مجبور شد طناب را سفت کند تا قایق را روی اسکله محکم نگه دارد.
  • verb - transitive
    مهار کردن (با پیچیدن طناب قایق به دور پایه و غیره)
    • - The captain snubbed the boat.
    • - کاپیتان قایق را مهار کرد.
    • - She snubbed the boat to avoid hitting the rocks.
    • - برای جلوگیری از برخورد با صخره، قایق را مهار کرد.
  • verb - transitive
    خاموش کردن (سیگار و غیره)
    • - She decided to snub out the cigarette on the sidewalk.
    • - تصمیم گرفت سیگار را در پیاده‌رو خاموش کند.
    • - The cold wind snubbed out the campfire in an instant.
    • - باد سرد آتش را در یک لحظه خاموش کرد.
  • adjective
    کوچک و سربالا (بینی)
    • - He had a snub nose that gave him a cute appearance.
    • - بینی کوچک و سربالایی داشت که ظاهری زیبا به او داده بود.
    • - The puppy had a cute snub nose.
    • - توله‌سگ بینی کوچک و سربالای بامزه‌ای داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد snub

  1. verb give someone the cold shoulder
    Synonyms: act cool, boycott, brush off, burr, censure, chill, cool, cut, cut dead, disdain, disregard, duck, give the brush, humble, humiliate, ice, ice out, ignore, look coldly upon, look right through, mortify, neglect, not give time of day, offend, ostracize, pass up, put down, put the chill on, rebuff, scold, scorn, scratch, shame, shun, slight, slur, snob, swank, upstage
    Antonyms: be friendly, include, socialize, welcome

ارجاع به لغت snub

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snub» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snub

لغات نزدیک snub

پیشنهاد بهبود معانی