Ice

aɪs aɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    iced
  • شکل سوم:

    iced
  • سوم شخص مفرد:

    ices
  • وجه وصفی حال:

    icing
  • شکل جمع:

    ices
  • noun verb - transitive adverb A2
    منجمد کردن، یخ‌بستن، منجمد شدن، شکر‌پوش کردن، یخ، سردی، خونسردی و بی‌اعتنایی
    • - Very cold water turns into ice.
    • - آب خیلی سرد تبدیل به یخ می‌شود.
    • - Do you want your drink with or without ice?
    • - نوشابه‌ی خود را با یخ یا بدون یخ می‌خواهی؟
    • - Ice had covered the pool.
    • - لایه‌ای از یخ استخر را پوشانیده بود.
    • - hydrogen ices that exist in meteors
    • - یخ‌های هیدروژنی که در شهاب‌ها موجودند
    • - The ice in her voice revealed her unwillingness.
    • - سردی صدای او بی‌میلی او را آشکار می‌کرد.
    • - The car engine iced up.
    • - موتور اتومبیل یخ زد.
    • - iced-over lakes
    • - دریاچه‌های یخ‌زده
    • - The refrigerator was so cold that the bottles had iced.
    • - یخچال آن‌قدر سرد بود که بطری‌ها یخ زده بودند.
    • - The snow had iced the road and made it slippery.
    • - برف راه را یخ‌پوش و لیز کرده بود.
    • - At the first sign of snow or icing, cars are required to use chains.
    • - اتومبیل‌ها ملزم هستند که با اولین علامت برف یا یخبندان زنجیر ببندند.
    • - iced tea
    • - چای با یخ
    • - Ice the champagne before serving.
    • - قبل از نوشیدن (بطری) شامپاین را در یخ بگذارید.
    • - They made another goal to ice the victory.
    • - برای قطعی کردن پیروزی یک گل دیگر هم زدند.
    • - He cuts no ice around here any more.
    • - او دیگر در اینجا خرش نمی‌رود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ice

  1. noun frozen water
    Synonyms: chunk, crystal, cube ice, diamonds, dry ice, floe, glacier, glaze, hail, hailstone, iceberg, ice cube, icicle, permafrost, sleet
    Antonyms: water

Phrasal verbs

  • on ice

    در یخ (غذا و نوشیدنی)

    معلق (طرح و برنامه و غیره)

    قطعی (پیروزی و غیره)

Idioms

  • break the ice

    1- (بر مشکلات فایق شدن و) کاری را آغاز کردن 2- (در ایجاد آشنایی و صمیمیت) پیش‌قدم شدن، تعارف را کنار گذاشتن

  • cut no ice

    (امریکا - عامیانه) جلوه نکردن، نمود نکردن

    (عامیانه) نفوذ یا تأثیر نداشتن

  • on ice

    در یخ (غذا و نوشیدنی)

    معلق (طرح و برنامه و غیره)

  • on thin ice

    (عامیانه) در وضع خطرناک یا ناپایدار

  • put on ice

    در تعلیق نگه‌داشتن، اندروا کردن، آگیشیدن، به بعد موکول کردن

لغات هم‌خانواده ice

ارجاع به لغت ice

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ice

لغات نزدیک ice

پیشنهاد بهبود معانی