آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ آذر ۱۴۰۳

    Ice

    aɪs aɪs

    گذشته‌ی ساده:

    iced

    شکل سوم:

    iced

    سوم‌شخص مفرد:

    ices

    وجه وصفی حال:

    icing

    شکل جمع:

    ices

    معنی ice | جمله با ice

    noun uncountable A2

    یخ

    ice, یخ
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Do you want your drink with or without ice?

    نوشابه‌ی خود را با یخ می‌خواهی یا بدون یخ؟

    Very cold water turns into ice.

    آب خیلی سرد تبدیل به یخ می‌شود.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی قدیمی بستنی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The shop down the street sells the best ice in town.

    مغازه‌ی پایین خیابان بهترین بستنی شهر را می‌فروشد.

    Let's go grab some delicious ice.

    بیا بریم یه بستنی خوشمزه بخوریم.

    noun slang uncountable informal

    الماس

    The ice bracelet sparkled in the sunlight.

    دست‌بند الماس زیر نور خورشید برق می‌زد.

    The ice ring on her finger caught everyone's attention.

    حلقه‌ی الماس روی انگشت او توجه همه را به خود جلب کرد.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی غذا و آشپزی شکرپوش‌ کردن (کیک)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    I need to ice this cake before the party begins.

    باید این کیک را قبل از شروع مهمانی شکرپوش کنم.

    She loves to ice cookies.

    دوست دارد کلوچه‌ها را شکرپوش کند.

    slang verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی کشتن

    The assassin was paid handsomely to ice him.

    قاتل دستمزد زیادی دریافت کرد تا او را بکشد.

    The gang member was arrested for attempting to ice a rival gang member.

    این عضو باند به دلیل تلاش برای کشتن یکی از اعضای باند رقیب دستگیر شد.

    verb - transitive

    ورزش معطل کردن (در فوتبال آمریکایی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The opposing team used their final timeout to ice the kicker.

    تیم حریف از آخرین وقت استراحت خود برای معطل کردن ضربه‌زننده استفاده کرد.

    The coach decided to ice the kicker by calling a timeout right before the kick.

    مربی تصمیم گرفت پیش از ضربه زدن، ضربه‌زننده را با وقت استراحت معطل کند.

    verb - transitive

    ورزش بدون برخورد تا پشت زمین حریف فرستادن (گوی) (در هاکی روی یخ)

    The player attempted to ice the puck to the other end of the rink.

    بازیکن تلاش کرد تا گوی را تا انتهای دیگر زمین بازی بفرستد.

    The coach instructed the team to avoid icing the puck to prevent penalties.

    مربی به تیم دستور داد برای جلوگیری از ضربات پنالتی، از فرستادن توپ بدون برخورد تا پشت زمین حریف خودداری کنند.

    abbreviation noun singular

    آیس (Immigration and Customs Enforcement) (با حروف بزرگ) (اعمال مهاجرت و گمرک ایالات متحده)

    ICE deported several individuals last week.

    آیس هفته‌ی گذشته چندین نفر را اخراج کرد.

    ICE plays a crucial role in border security.

    آیس نقش مهمی در امنیت مرزها ایفا می‌کند.

    abbreviation noun uncountable

    در مواقع اضطراری (In Case of Emergency) (با حروف بزرگ)

    Don't forget to set up an ICE number on your phone.

    فراموش نکنید که یک شماره‌ی در مواقع اضطراری در تلفن خود تنظیم کنید.

    Always keep your ICE details accessible.

    همیشه جزئیات در مواقع اضطراری خود را در دسترس نگه دارید.

    noun

    مجازی یخ، سردی

    The ice between them melted.

    یخ بین آن‌ها آب شد.

    Despite his smile, there was an underlying ice in his demeanor.

    علی‌رغم لبخندش، سردی نهفته‌ای در رفتارش وجود داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The ice in her voice revealed her unwillingness.

    سردی صدای او بی‌میلی او را آشکار می‌کرد.

    noun

    سینما و تئاتر رشوه (به کارمند تماشاخانه)

    The theater employee received an ice for securing front-row tickets.

    کارمند تئاتر برای دادن بلیت‌های ردیف اول رشوه دریافت کرد.

    The fan handed an ice to the theater employee, hoping for the best seats.

    هوادار به امید بهترین صندلی‌ها، به کارمند تئاتر رشوه داد.

    noun informal

    یخ (فرم غلیظ و بسیار قوی متامفتامین (شیشه) با عوارض جانبی خطرناک)

    He was arrested for possession of ice.

    به دلیل داشتن یخ دستگیر شد.

    The growing use of ice among young adults is concerning.

    افزایش استفاده از یخ در بین جوانان نگران‌کننده است.

    verb - intransitive verb - transitive

    از/با یخ پوشیده شدن، یخ بستن، یخ زدن، با یخ پوشاندن، از یخ پوشاندن، یخ‌پوش کردن

    iced-over lakes

    دریاچه‌های یخ‌زده

    The snow had iced the road and made it slippery.

    برف راه را یخ‌پوش و لیز کرده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The refrigerator was so cold that the bottles had iced.

    یخچال آن‌قدر سرد بود که بطری‌ها یخ زده بودند.

    The car engine iced up.

    موتور اتومبیل یخ زد.

    verb - transitive

    در یخ گذاشتن

    Ice the champagne before serving.

    قبل از نوشیدن (بطری) شامپاین را در یخ بگذارید.

    Can you please ice the drinks for the party?

    آیا می‌توانید لطفا نوشیدنی‌های مهمانی را در یخ بگذارید؟

    verb - transitive

    قطعی کردن

    They made another goal to ice the victory.

    برای قطعی کردن پیروزی یک گل دیگر هم زدند.

    Let's ice our reservation.

    بیایید رزرومان را قطعی کنیم.

    suffix

    وضع، حالت (ice-)

    Justice must be served for the victim.

    عدالت باید برای قربانی اجرا شود.

    The cowardice of the him surprised everyone in the town.

    بزدلی او همه را در شهر شگفت‌زده کرد.

    abbreviation

    موتور درون‌سوز (internal combustion engine) (با حروف بزرگ)

    The mechanic repaired the ICE in my truck.

    مکانیک موتور درون‌سوز کامیون من را تعمیر کرد.

    The ICE in the race car is powerful.

    موتور درون‌سوز موجود در این ماشین مسابقه قدرتمند است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد ice

    1. noun frozen water
      Synonyms:
      ice cube icicle glaze hail hailstone glacier iceberg sleet floe permafrost cube ice dry ice crystal chunk diamonds
      Antonyms:
      water

    Idioms

    break the ice

    1- (بر مشکلات فایق شدن و) کاری را آغاز کردن 2- (در ایجاد آشنایی و صمیمیت) پیش‌قدم شدن، تعارف را کنار گذاشتن

    cut no ice

    (امریکا - عامیانه) جلوه نکردن، نمود نکردن

    (عامیانه) نفوذ یا تأثیر نداشتن

    on ice

    در یخ (غذا و نوشیدنی)

    معلق (طرح و برنامه و غیره)

    on thin ice

    (عامیانه) در وضع خطرناک یا ناپایدار

    put on ice

    در تعلیق نگه‌داشتن، اندروا کردن، آگیشیدن، به بعد موکول کردن

    لغات هم‌خانواده ice

    noun
    ice, icicle
    adjective
    icy, iced
    verb - transitive
    ice
    adverb
    icily

    سوال‌های رایج ice

    معنی ice به فارسی چی میشه؟

    کلمه "ice" در زبان انگلیسی به معنای "یخ" است و به حالت منجمد آب اطلاق می‌شود. این واژه علاوه بر معنای اصلی خود، در فرهنگ‌ها و زمینه‌های مختلف معانی و کاربردهای جالبی دارد.

    معنی اصلی

    یخ، ماده‌ای است که از انجماد آب به وجود می‌آید و در دماهای زیر صفر درجه سانتی‌گراد شکل می‌گیرد. یخ یکی از اشکال آب است و به دلیل سبک‌تری که نسبت به آب مایع دارد، روی سطح آب شناور می‌شود. این خاصیت یخ باعث می‌شود که زندگی آبزیان در زمستان حفظ شود، زیرا یخ سطحی تشکیل می‌دهد که از تبادل حرارت جلوگیری می‌کند.

    کاربردها

    یخ در زندگی روزمره انسان‌ها کاربردهای زیادی دارد. از جمله:

    1. خنک کردن نوشیدنی‌ها: یخ به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین مواد برای خنک کردن نوشیدنی‌ها استفاده می‌شود. در مهمانی‌ها و جشن‌ها، یخ به نوشیدنی‌ها اضافه می‌شود تا طعم آن‌ها بهتر شود.

    2. حفظ غذا: یخ به‌عنوان یک روش مؤثر برای حفظ مواد غذایی در دماهای پایین و جلوگیری از فساد آن‌ها استفاده می‌شود.

    3. در پزشکی: یخ به‌عنوان یک روش کاهش درد و التهاب در درمان آسیب‌های ورزشی و جراحت‌ها استفاده می‌شود. همچنین در برخی از روش‌های جراحی و درمان‌های پزشکی، یخ به‌عنوان یک ابزار مفید برای کنترل دما به کار می‌رود.

    فرهنگ و هنر

    یخ نمادی از سردی، فاصله، و برخی اوقات، زیبایی است. به‌عنوان مثال، در ادبیات و شعر، یخ ممکن است به‌عنوان نمادی از احساسات سرد و بی‌احساسی به کار رود. همچنین، در بسیاری از آثار هنری، یخ به‌عنوان نمادی از زیبایی و لطافت به تصویر کشیده می‌شود.

    نکات جالب

    1. یخ و آب: جالب است بدانید که یخ از آب سبک‌تر است. این خاصیت به دلیل ساختار مولکولی آب و نحوه چیدمان مولکول‌ها در حالت یخ است.

    2. انواع یخ: یخ می‌تواند در اشکال مختلفی وجود داشته باشد. به عنوان مثال، یخ خرد شده، یخ قالبی، یا یخ‌های مخصوص برای نوشیدنی‌ها وجود دارند.

    3. یخ و تغییرات آب و هوایی: تغییرات اقلیمی و گرم شدن زمین می‌تواند تأثیرات جدی بر روی یخ‌های قطبی و یخچال‌های طبیعی داشته باشد. ذوب شدن یخ‌های قطبی یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های زیست‌محیطی امروز است.

    گذشته‌ی ساده ice چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده ice در زبان انگلیسی iced است.

    شکل سوم ice چی میشه؟

    شکل سوم ice در زبان انگلیسی iced است.

    شکل جمع ice چی میشه؟

    شکل جمع ice در زبان انگلیسی ices است.

    وجه وصفی حال ice چی میشه؟

    وجه وصفی حال ice در زبان انگلیسی icing است.

    سوم‌شخص مفرد ice چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد ice در زبان انگلیسی ices است.

    ارجاع به لغت ice

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ice» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ice

    لغات نزدیک ice

    • - icc
    • - ICD
    • - ice
    • - ice age
    • - ice bag
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Portuguese pharmacy phat phrase pice piety piggy pipsqueak pitch in pitch-dark raise your hand zoom in yoga wouldn't would-be اغماض کردن مقلد معیشت معاش معضل معضلات عزل کردن ابلق اسم آجیل ثواب غدیر خوشحال خوش‌حالی چپق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.