با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    ICD

    ˈaɪˌsiːˈdiː ˌaɪsiːˈdiː
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    ICD در معنای اول مخفف عبارت implantable cardioverter-defibrillator است.

    ICD در معنای دوم مخفف عبارت International Classification of Diseases است.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    abbreviation noun countable
    پزشکی دفیبریلاتور قلبی قابل کاشت (یک دستگاه کوچک است که در قفسه‌ی سینه‌ کار گذاشته می‌شود.)
    لغات و اصطلاحات پزشکی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - The doctor recommended an ICD to manage her arrhythmia.
    - دکتر برای کنترل آریتمی او، دفیبریلاتور قلبی قابل کاشت را توصیه کرد.
    - Patients with a history of heart failure often require an ICD.
    - بیماران با سابقه‌ی نارسایی قلبی اغلب نیاز به دفیبریلاتور قلبی قابل کاشت دارند.
    abbreviation noun countable
    پزشکی طبقه‌بندی بین‌المللی بیماری‌ها (یک ابزار جهانی تشخیصی همه‌گیرشناسی، مدیریت بهداشتی و اهداف بالینی است که توسط سازمان بهداشت جهانی منتشر می‌شود.)
    - Researchers rely on the ICD to analyze disease trends globally.
    - محققان برای تجزیه‌وتحلیل روند بیماری در سطح جهانی به طبقه‌بندی بین‌المللی بیماری‌ها تکیه می‌کنند.
    - The latest version of the ICD includes new diagnostic criteria.
    - آخرین نسخه‌ی طبقه‌بندی بین‌المللی بیماری‌ها شامل معیارهای تشخیصی جدید است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت ICD

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ICD» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/icd

    لغات نزدیک ICD

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی