با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Glaze

ɡleɪz ɡleɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    glazed
  • شکل سوم:

    glazed
  • سوم شخص مفرد:

    glazes
  • وجه وصفی حال:

    glazing
  • شکل جمع:

    glazes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
(پنجره و غیره) شیشه دار کردن، شیشه زدن به، (ظروف سفالی و غیره) لعاب دار کردن، لعاب زدن به، (سطح نقاشی شده را) جلادادن، بارنگ فرانما جلا دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Temperatures fell suddenly, glazing all highways in the region.
- دمای هوا به طور ناگهانی کاهش یافت و تمام بزرگراه های منطقه را پوشش داد.
- When a pot is glazed it typically undergoes two firings.
- هنگامی که یک گلدان لعاب داده می شود، معمولاً دو بار پخته می شود.
- glazed paper
- کاغذ براق
verb - intransitive
بی نور و بیحالت شدن درگفتگوی ازچشم، (چشم) تار و غبار گرفته شدن
- the glazed eyes of the dying patient
- چشمان بی‌حالت و غبارگرفته‌ی مریض درحال مرگ
- Sometimes his eyes would glaze over for a second or two.
- گاهی چشمانش یکی دو ثانیه تار می‌شد.
verb - transitive
با لایه ای از یخ (یا هر چیز براق) پوشاندن
- the storm glazed trees with ice.
- طوفان درختان را با یخ پوشانده بود.
verb - transitive
غذا و آشپزی با لایه‌ای از شیره‌ی شکر پوشاندن، شکر اندود کردن
- glazed cookies
- نان شیرینی شکراندود
verb - intransitive
صیقلی شدن، براق شدن
- We later learned that the dishes had not been properly glazed.
- بعداً فهمیدیم که ظروف به درستی لعاب نشده بودند.
noun countable uncountable
صیقل، براقی، لایه‌ای براق، لعاب
- Chintz with a beautiful glaze.
- پارچه‌ی چیت که به‌طور دل‌پسندی براق است.
- Add the liquid to the pan, and stir until it has been reduced to a glaze.
- مایع را به تابه اضافه کنید و هم بزنید تا به یک لایه براق تبدیل شود.
- The vase was sold cheaply because of a fault in the glaze.
- گلدان به دلیل نقص در لعاب ارزان فروخته شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glaze

  1. noun varnish, lacquer
    Synonyms: coat, enamel, finish, glint, gloss, luster, patina, polish, sheen, shine
    Antonyms: stripper
  2. verb varnish, lacquer
    Synonyms: buff, burnish, coat, cover, enamel, furbish, glance, glass, gloss, incrust, make lustrous, make vitreous, overlay, polish, rub, shine, vitrify
    Antonyms: strip

Collocations

ارجاع به لغت glaze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glaze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glaze

لغات نزدیک glaze

پیشنهاد بهبود معانی