آخرین به‌روزرسانی:

Glaze

ɡleɪz ɡleɪz

گذشته‌ی ساده:

glazed

شکل سوم:

glazed

سوم‌شخص مفرد:

glazes

وجه وصفی حال:

glazing

شکل جمع:

glazes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

(پنجره و غیره) شیشه دار کردن، شیشه زدن به، (ظروف سفالی و غیره) لعاب دار کردن، لعاب زدن به، (سطح نقاشی شده را) جلادادن، بارنگ فرانما جلا دادن

Temperatures fell suddenly, glazing all highways in the region.

دمای هوا به طور ناگهانی کاهش یافت و تمام بزرگراه های منطقه را پوشش داد.

When a pot is glazed it typically undergoes two firings.

هنگامی که یک گلدان لعاب داده می شود، معمولاً دو بار پخته می شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

glazed paper

کاغذ براق

verb - intransitive

بی نور و بیحالت شدن درگفتگوی ازچشم، (چشم) تار و غبار گرفته شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

the glazed eyes of the dying patient

چشمان بی‌حالت و غبارگرفته‌ی مریض درحال مرگ

Sometimes his eyes would glaze over for a second or two.

گاهی چشمانش یکی دو ثانیه تار می‌شد.

verb - transitive

با لایه ای از یخ (یا هر چیز براق) پوشاندن

the storm glazed trees with ice.

طوفان درختان را با یخ پوشانده بود.

verb - transitive

غذا و آشپزی با لایه‌ای از شیره‌ی شکر پوشاندن، شکر اندود کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

glazed cookies

نان شیرینی شکراندود

verb - intransitive

صیقلی شدن، براق شدن

We later learned that the dishes had not been properly glazed.

بعداً فهمیدیم که ظروف به درستی لعاب نشده بودند.

noun countable uncountable

صیقل، براقی، لایه‌ای براق، لعاب

Chintz with a beautiful glaze.

پارچه‌ی چیت که به‌طور دل‌پسندی براق است.

Add the liquid to the pan, and stir until it has been reduced to a glaze.

مایع را به تابه اضافه کنید و هم بزنید تا به یک لایه براق تبدیل شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The vase was sold cheaply because of a fault in the glaze.

گلدان به دلیل نقص در لعاب ارزان فروخته شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glaze

  1. noun varnish, lacquer
    Synonyms:
    shine gloss polish luster sheen finish coat enamel glint patina
    Antonyms:
    stripper
  1. verb varnish, lacquer
    Synonyms:
    coat cover shine polish gloss enamel burnish rub buff lacquer furbish overlay glance glass make lustrous incrust make vitreous vitrify
    Antonyms:
    strip

Collocations

glazed tile

آجر کاشی

glazing wheel

چرخ پرداخت

ارجاع به لغت glaze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glaze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glaze

لغات نزدیک glaze

پیشنهاد بهبود معانی