شکل جمع:
patinas( patine ) زنگ مفرغ، جرم سبز، زنگار، قاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Patina to a bronze statue is like character to a face.
زنگار روی مجسمهی برنزی همچون شخصیت بر چهره است.
The furniture, like their happy marriage, gradually acquired a patina of age.
اسباب خانه، مانند ازدواج سعادتآمیز آنان بهتدریج از جلای قدمت بهرهمند شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «patina» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/patina