گذشتهی ساده:
socializedشکل سوم:
socializedسومشخص مفرد:
socializesوجه وصفی حال:
socializingشکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: socialise
معاشرت کردن، رفتوآمد کردن، حشرونشر کردن
Europeans did not socialize with natives.
اروپاییان با بومیان معاشرت نمیکردند.
I love to socialise with my friends on the weekends.
دوست دارم آخر هفتهها با دوستانم معاشرت کنم.
اجتماعی کردن، جامعهپذیر کردن، با جامعه سازگار کردن، با جامعه آشنا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The therapist worked with the child to socialize him and improve his communication skills.
درمانگر با کودک کار کرد تا او را اجتماعی کند و مهارتهای ارتباطیاش را بهبود بخشد.
اجتماعی شدن، جامعهپذیر شدن، با جامعه سازگار شدن، با جامعه آشنا شدن
The cat seemed hesitant to socialize.
به نظر میرسید گربه برای اجتماعی شدن مردد بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «socialize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/socialize