امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mingle

ˈmɪŋɡl ˈmɪŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb C2
ممزوج شدن، آمیختن، به خاطر آوردن، ذکر کردن، مخلوط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The muddy water of the river mingles with the green (water) of the lake.
- آب گل‌آلود رودخانه با آب سبز دریاچه می‌آمیزد.
- In his speech, he mingles truth and lies.
- در نطقش حقیقت را با دروغ قاطی می‌کند.
- He only mingles with millionaires.
- او فقط با میلیونرها درمی‌آمیزد.
- With the expansion of communication, various races will further mingle.
- با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mingle

  1. verb physically join
    Synonyms:
    admix alloy blend coalesce commingle compound intermingle intermix interweave make up marry meld merge mix unite wed
    Antonyms:
    disjoin
  1. verb socialize
    Synonyms:
    associate circulate consort fraternize gang up hang out hobnob mix network pool rub shoulders tie in work the room
    Antonyms:
    be unsociable

ارجاع به لغت mingle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mingle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mingle

لغات نزدیک mingle

پیشنهاد بهبود معانی