امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mingle

ˈmɪŋɡl ˈmɪŋɡl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive adverb C2
ممزوج شدن، آمیختن، به خاطر آوردن، ذکر کردن، مخلوط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The muddy water of the river mingles with the green (water) of the lake.
- آب گل‌آلود رودخانه با آب سبز دریاچه می‌آمیزد.
- In his speech, he mingles truth and lies.
- در نطقش حقیقت را با دروغ قاطی می‌کند.
- He only mingles with millionaires.
- او فقط با میلیونرها درمی‌آمیزد.
- With the expansion of communication, various races will further mingle.
- با گسترش ارتباطات نژادهای مختلف آمیزش بیشتری خواهند داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mingle

  1. verb physically join
    Synonyms: admix, alloy, blend, coalesce, commingle, compound, intermingle, intermix, interweave, make up, marry, meld, merge, mix, unite, wed
    Antonyms: disjoin
  2. verb socialize
    Synonyms: associate, circulate, consort, fraternize, gang up, hang out, hobnob, mix, network, pool, rub shoulders, tie in, work the room
    Antonyms: be unsociable

ارجاع به لغت mingle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mingle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mingle

لغات نزدیک mingle

پیشنهاد بهبود معانی