گذشتهی ساده:
chastenedشکل سوم:
chastenedسومشخص مفرد:
chastensوجه وصفی حال:
chasteningمتنبه کردن، درس عبرت دادن، اصلاح کردن، به راه آوردن (از راه شکست یا تجربه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The defeat chastened the team, giving them the determination to improve their performance.
شکست، تیم را متنبه کرد و به آنها انگیزه داد تا عملکردشان را بهتر کنند.
He was chastened by the harsh realities of life abroad.
او با واقعیتهای سخت زندگی در خارج درس گرفت.
Like two children chastened by the teacher...
مانند دو کودکی که توسط معلم توبیخ شده باشند...
The gambler's suicide had a chastening effect on his friends.
خودکشی قمارباز اثر منزهکنندهای بر دوستان او داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chasten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chasten