گذشتهی ساده:
chastisedشکل سوم:
chastisedسومشخص مفرد:
chastisesوجه وصفی حال:
chastisingتنبیه کردن، توبیخ و ملامت کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
One day my father chastised me with his belt.
یک روز پدرم مرا با کمربندش ادب کرد.
The speaker chastised the members of parliament for their negligence.
سخنران نمایندگان مجلس را بهدلیل مسامحه به باد سرزنش گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chastise» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chastise