فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Chastise

tʃæˈstaɪz tʃæˈstaɪz

گذشته‌ی ساده:

chastised

شکل سوم:

chastised

سوم‌شخص مفرد:

chastises

وجه وصفی حال:

chastising

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

تنبیه کردن، توبیخ و ملامت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

One day my father chastised me with his belt.

یک روز پدرم مرا با کمربندش ادب کرد.

The speaker chastised the members of parliament for their negligence.

سخنران نمایندگان مجلس را به‌دلیل مسامحه به باد سرزنش گرفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chastise

  1. verb scold, discipline
    Synonyms:
    scold discipline punish correct censure chasten upbraid berate chew out ream lay into bawl out climb all over beat thrash flog whip spank lash slap down pummel scourge baste skelp ferule
    Antonyms:
    forgive comfort encourage cheer compliment inspirit promote

ارجاع به لغت chastise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chastise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chastise

لغات نزدیک chastise

پیشنهاد بهبود معانی