با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Reprimand

ˈreprəmænd ˈreprəmɑːnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reprimanded
  • شکل سوم:

    reprimanded
  • سوم‌شخص مفرد:

    reprimands
  • وجه وصفی حال:

    reprimanding
  • شکل جمع:

    reprimands

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
سرزنش کردن، سرزنش و توبیخ رسمی، مجازات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He received a sharp reprimand.
- مورد بازخواست شدید قرار گرفت.
- The superior officer reprimanded Ahmad for being late.
- افسر ارشد احمد را به‌دلیل دیر آمدن مؤاخذه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reprimand

  1. noun oral punishment
    Synonyms: admonishment, admonition, bawling out, blame, calling down, castigation, censure, chiding, comeuppance, dressing-down, going over, grooming, hard time, lecture, piece of one’s mind, ragging, rap, rebuke, reprehension, reproof, scolding, slap on wrist, talking-to, telling-off, tongue-lashing, what for
    Antonyms: forgiveness, praise, reward
  2. verb blame, scold
    Synonyms: admonish, call on the carpet, castigate, censure, check, chew out, chide, come down on, criticize, denounce, dress down, give piece of one’s mind, give the dickens, lecture, lesson, light into, lower the boom, monish, rap, rebuke, reprehend, reproach, reprove, take to task, tell off, tick off, upbraid
    Antonyms: exonerate, forgive, reward

ارجاع به لغت reprimand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reprimand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reprimand

لغات نزدیک reprimand

پیشنهاد بهبود معانی