گذشتهی ساده:
rewardedشکل سوم:
rewardedسومشخص مفرد:
rewardsوجه وصفی حال:
rewardingشکل جمع:
rewardsپاداش، اجر، مزد، اجرت، بازده
financial rewards
پاداشهای مالی
حق، سزا، امتیاز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
reap one's just reward
به حق مسلّم خود رسیدن
Is this how you reward me for helping/my help?
آیا این سزای کمکهای من است؟
His misdeeds have met their due reward.
اعمال بد او سزای خود را دریافت کردهاند.
جایزه، مژدگانی
Anyone who finds and brings back my cat will receive a good reward.
هرکسی گربهی مراپیدا کند و بیاورد، مژدگانی خوبی دریافت خواهد کرد.
پاداش دادن، مزد دادن، اجر دادن
in reward for/as a reward for
به پاس/به نشانهی سپاس از
God will reward you for your good deeds.
خداوند اجر نیکوکاریهای تو را خواهد داد.
جایزه دادن، مژدگانی دادن
They gave him a reward for having saved a child.
بهدلیل نجات یک کودک به او جایزه دادند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reward» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reward