گذشتهی ساده:
cuedشکل سوم:
cuedسومشخص مفرد:
cuesوجه وصفی حال:
cueingشکل جمع:
cuesسخن رهنما، ایما ، اشاره برای راهنمایی خواننده یا گوینده یا بازیگر، چوب بیلیارد، صف، ردیف، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
اشارت، اشاره کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The host started yawning, so that was our cue to leave.
صاحبخانه شروع کرد به دهان دره کردن و ما فهمیدیم که هنگام رفتن است.
When she opens the window, it is our cue to rush into the room.
وقتی او پنجره را باز میکند علامت این است که ما باید به درون اتاق هجوم بیاوریم.
cue learning
نشانه آموزی
He cued us in by taking his hat off.
او با برداشتن کلاه خود به ما سر نخ داد.
(در تئاتر) مکالمه یا موسیقی را (در لحظهی خاصی) آغاز کردن
از کسی سرمشق گرفتن، به کسی اقتدا کردن
از دیگری سرمشق گرفتن، به اشارهی دیگری کاری را آغاز کردن
(درست) به موقع، (درست) در هنگام مناسب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cue