فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cue

kjuː kjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cued
  • شکل سوم:

    cued
  • سوم شخص مفرد:

    cues
  • وجه وصفی حال:

    cueing
  • شکل جمع:

    cues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb countable B2
    سخن رهنما، ایما ، اشاره برای راهنمایی خواننده یا گوینده یا بازیگر، چوب بیلیارد، صف، ردیف، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن
  • countable
    اشارت، اشاره کردن
    • - The host started yawning, so that was our cue to leave.
    • - صاحبخانه شروع کرد به دهان دره کردن و ما فهمیدیم که هنگام رفتن است.
    • - When she opens the window, it is our cue to rush into the room.
    • - وقتی او پنجره را باز می‌کند علامت این است که ما باید به درون اتاق هجوم بیاوریم.
    • - cue learning
    • - نشانه آموزی
    • - He cued us in by taking his hat off.
    • - او با برداشتن کلاه خود به ما سر نخ داد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cue

  1. noun signal to act
    Synonyms: catchword, clue, hint, hot lead, idea, indication, inkling, innuendo, in the wind, intimation, job, key, lead, mnemonic, nod, notion, prod, prompt, prompting, reminder, sign, suggestion, telltale, tip-off, warning

Phrasal verbs

  • cue in

    (در تئاتر) مکالمه یا موسیقی را (در لحظه‌ی خاصی) آغاز کردن

Collocations

Idioms

  • (right) on cue

    (درست) به موقع، (درست) در هنگام مناسب

ارجاع به لغت cue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cue

لغات نزدیک cue

پیشنهاد بهبود معانی