فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Cue

kjuː kjuː

گذشته‌ی ساده:

cued

شکل سوم:

cued

سوم‌شخص مفرد:

cues

وجه وصفی حال:

cueing

شکل جمع:

cues

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable B2

سخن رهنما، ایما ، اشاره برای راهنمایی خواننده یا گوینده یا بازیگر، چوب بیلیارد، صف، ردیف، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده
countable

اشارت، اشاره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The host started yawning, so that was our cue to leave.

صاحبخانه شروع کرد به دهان دره کردن و ما فهمیدیم که هنگام رفتن است.

When she opens the window, it is our cue to rush into the room.

وقتی او پنجره را باز می‌کند علامت این است که ما باید به درون اتاق هجوم بیاوریم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

cue learning

نشانه آموزی

He cued us in by taking his hat off.

او با برداشتن کلاه خود به ما سر نخ داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cue

  1. noun signal to act
    Synonyms:
    sign clue hint indication suggestion lead reminder warning idea notion inkling prod prompt nod key job telltale intimation mnemonic tip-off catchword hot lead prompting innuendo in the wind

Phrasal verbs

cue in

(در تئاتر) مکالمه یا موسیقی را (در لحظه‌ی خاصی) آغاز کردن

Collocations

follow somebody's cue

از کسی سرمشق گرفتن، به کسی اقتدا کردن

take one's cue from somebody

از دیگری سرمشق گرفتن، به اشاره‌ی دیگری کاری را آغاز کردن

Idioms

(right) on cue

(درست) به موقع، (درست) در هنگام مناسب

ارجاع به لغت cue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cue

لغات نزدیک cue

پیشنهاد بهبود معانی