با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Prompting

ˈprɑːmptɪŋ ˈprɒmptɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    prompted
  • شکل سوم:

    prompted
  • سوم‌شخص مفرد:

    prompts

معنی

تلقین، اشاره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prompting

  1. verb To help
    Synonyms: advising, assisting, aiding
  2. verb Give an incentive for action
    Synonyms: moving, urging, inspiring, motivating, provoking, spurring, reminding, propelling, prodding, goading, triggering, stimulating, readying, exciting, inciting, nudging, pricking, needling, piquing, inducing, hinting, instigating, forwarding, inflaming, fasting, impelling, encouraging, assisting, galvanizing, animating, fomenting, arousing, alerting
    Antonyms: preventing, halting, stopping
  3. verb Serve as the inciting cause of
    Synonyms: instigating, implying, inspiring, indicating
  4. noun Persuasion formulated as a suggestion
    Synonyms: suggestion
  5. noun A cue given to a performer (usually the beginning of the next line to be spoken)
    Synonyms: prompt

ارجاع به لغت prompting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prompting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prompting

لغات نزدیک prompting

پیشنهاد بهبود معانی