با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Triggering

American: ˈtrɪɡərɪŋ British: ˈtrɪɡərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    triggered
  • شکل سوم:

    triggered
  • سوم‌شخص مفرد:

    triggers

معنی

رهاسازی، راه اندازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد triggering

  1. verb Put in motion or move to act
    Synonyms: causing, stimulating, provoking, prompting, sparking, inflaming, spurring, starting, propelling, prodding, pricking, piquing, releasing, moving, motivating, activating, instigating, initiating, inspiring, inciting, impelling, generating, goading, galvanizing, fomenting, exciting, tripping
  2. verb Cause to happen
    Synonyms: causing, bringing, stirring, securing, occasioning, making, inducing, generating, effecting
    Antonyms: stopping, halting, checking, blocking

ارجاع به لغت triggering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «triggering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/triggering

لغات نزدیک triggering

پیشنهاد بهبود معانی