امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Blocking

    American: ˈblɑːkɪŋ British: ˈblɒkɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      blocked

    • شکل سوم:

      blocked

    • سوم‌شخص مفرد:

      blocks

    معنی

    کنده‌ای کردن، انسداد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد blocking

    1. verb stop from happening or developing
      Synonyms:
      stopping halting obstructing hiding obscuring screening shrouding
    1. verb render unsuitable for passage
      Synonyms:
      stopping obstructing impeding barring jamming blocking occluding barricading damming blockading pressing shaping molding
    1. verb impede the movement of (an opponent or a ball)
      Synonyms:
      tackling checking charging deflecting parrying
    1. verb hinder or prevent the progress or accomplishment of
      Synonyms:
      preventing stopping obstructing impeding hampering deterring frustrating thwarting inhibiting checking barring blocking clogging congesting damming closing occluding barricading stymieing foiling hindering opposing intercepting corking stuffing choking caking blockading parrying stumping embarrassing spiking scotching squaring lugging filling outlining annexing nudging
      Antonyms:
      opening
    1. verb interfere with or prevent the reception of signals
      Synonyms:
      jamming forgetting
    1. verb prohibit the conversion or use of (assets)
      Synonyms:
      freezing immobilizing
    1. noun the act of obstructing or deflecting someone's movements
      Synonyms:
      block

    ارجاع به لغت blocking

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «blocking» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blocking

    لغات نزدیک blocking

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی