Frustrating

ˈfrʌstreɪtɪŋ frʌˈstreɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    frustrated
  • شکل سوم:

    frustrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    frustrates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
آزاردهنده، خسته‌کننده، ناامید‌کننده، کلافه‌کننده، اعصاب‌خردکن، عصبی‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- It can be frustrating when plans don’t go as expected.
- وقتی برنامه‌ها آن‌طور که انتظار می‌رود پیش نمی‌روند، می‌تواند ناامیدکننده باشد.
- Waiting in long lines is often a frustrating experience.
- انتظار در صف‌های طولانی اغلب یک تجربه‌ی خسته‌کننده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frustrating

  1. verb Hinder or prevent (the efforts, plans, or desires) of
    Synonyms: thwarting, crossing, foiling, stymieing, disappointing, tormenting, defeating, nullifying, preventing, baffling, balking, checkmating, discouraging, voiding, stumping, crucifying, bilking, unsettling, tantalizing, checking, stultifying, outwitting, neutralizing, impeding, bedevilling, flustering, exasperating, eluding, disheartening, disconcerting, discomfiting, hindering, dashing, crushing, ragging, scotching, crimping, cramping, countermanding, confounding, circumventing, spoiling, blocking, blighting
    Antonyms: promoting, facilitating, cooperating, supporting, aiding, furthering, encouraging, helping, assisting
  2. adjective Preventing realization or attainment of a desire
    Synonyms: frustrative, thwarting

ارجاع به لغت frustrating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frustrating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frustrating

لغات نزدیک frustrating

پیشنهاد بهبود معانی