گذشتهی ساده:
frustratedشکل سوم:
frustratedسومشخص مفرد:
frustratesآزاردهنده، خستهکننده، ناامیدکننده، کلافهکننده، اعصابخردکن، عصبیکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It can be frustrating when plans don’t go as expected.
وقتی برنامهها آنطور که انتظار میرود پیش نمیروند، میتواند ناامیدکننده باشد.
Waiting in long lines is often a frustrating experience.
انتظار در صفهای طولانی اغلب یک تجربهی خستهکننده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frustrating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frustrating