Frustration

frʌˈstreɪʃn frʌˈstreɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    frustrations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1
درماندگی، استیصال، ناامیدی، ناکامی، سرخوردگی، نارضایتی، ناخرسندی، کلافگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Lack of freedom is a big frustration.
- نبودن آزادی سرخوردگی بزرگی است.
- The constant delays and setbacks caused frustration among the team.
- تاخیرها و ناکامی‌های مداوم باعث ناامیدی تیم شد.
- life's daily frustrations
- ناکامی‌های روزمره‌ی زندگی
noun uncountable
ناکام‌کننده، مستاصل‌کننده، عجزانگیز، مایوس‌کننده
- The computer malfunction was frustration.
- نقص کامپیوتر مایوس‌کننده بود.
- She let out a sigh of frustration when her car wouldn't start again.
- وقتی ماشینش دوباره روشن نشد، آهی عجزانگیز کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frustration

  1. noun disappointment, thwarting
    Synonyms: annoyance, bitter pill, blocking, blow, bummer, chagrin, circumvention, contravention, curbing, defeat, disgruntlement, dissatisfaction, downer, drag, failure, fizzle, foiling, grievance, hindrance, impediment, irritation, letdown, nonfulfillment, nonsuccess, obstruction, old one-two, resentment, setback, unfulfillment, vexation
    Antonyms: aid, assistance, cooperation, encouragement, facilitation, help, support

ارجاع به لغت frustration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frustration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frustration

لغات نزدیک frustration

پیشنهاد بهبود معانی