شکل جمع:
bummersضدحال، حالگیری، بدبیاری، هر چیز ناخوشایند، ناجور، اعصابخردکن
That class was a bummer from the start.
آن کلاس از همان ابتدا اعصابخردکن بود.
My phone battery died right when I needed to make an important call, what a bummer!
باتری گوشی من درست زمانی که نیاز به برقراری تماس مهمی داشتم خالی شد، عجب حالگیریای!
انگلیسی آمریکایی ولگرد، مزاحم، مایهی دردسر، سربار، آواره، مفتخور
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She doesn’t want to date a bummer who has no ambition.
او نمیخواهد با شخصی سربار که بیهدف است وارد رابطه شود.
He turned into a bummer after dropping out of college.
بعداز ترک دانشگاه، به آدمی آواره تبدیل شد.
You're a bummer!
تو یه ولگردی!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bummer» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bummer