گذشتهی ساده:
bumfuzzledشکل سوم:
bumfuzzledسومشخص مفرد:
bumfuzzlesوجه وصفی حال:
bumfuzzlingگیج شدن، دستپاچه شدن، سردرگم کردن، در حیرت فرو بردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sudden plot twist in the movie bumfuzzled everyone in the theater.
چرخش ناگهانی داستان فیلم، همهی حاضران در سینما را گیج کرد.
He tried to explain the concept, but it only served to bumfuzzle his classmates further.
او سعی کرد این مفهوم را توضیح دهد؛ اما این کار فقط باعث سردرگم کردن بیشتر همکلاسیهایش شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bumfuzzle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bumfuzzle