Annoyance

əˈnɔɪəns əˈnɔɪəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    annoyances

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
دلخوری، آزار، اذیت، ممانعت، آزردگی، رنجش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Factory smoke was the main annoyance in that city.
- دود کارخانه‌ها دردسر عمده در آن شهر بود.
- Much to my annoyance, he called again.
- دوباره تلفن زد و مزاحم من شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد annoyance

  1. noun feeling of being irritated
    Synonyms: vexation, irritation, pique, displeasure, irascibility, exasperation, indignation, distress, unhappiness, discontent, frustration, anger
    Antonyms: pleasure, joy, delight, happiness, enjoyment
  2. noun source of irritation
    Synonyms: irritant, inconvenience, nuisance, difficulty, trouble, headache, aggravation, discomfort
    Antonyms: comfort

ارجاع به لغت annoyance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «annoyance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/annoyance

لغات نزدیک annoyance

پیشنهاد بهبود معانی