زحمت، ناراحتی، دردسر، ناسازگاری، ناجوری، نامناسبی، اسیب، اذیت، اسباب زحمت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Having to wait for a taxi is an inconvenience.
منتظر تاکسی شدن مایهی عذاب است.
the inconvenience of not having regular electricity
دردسر نداشتن برق بهطور منظم
The unexpected arrival of four guests inconvenienced them.
ورود غیرمترقبهی چهار مهمان آنها را به زحمت انداخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inconvenience» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inconvenience