با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Discommode

ˌdɪskəˈmoʊd ˌdɪskəˈməʊd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
ناراحت کردن، زحمت دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discommode

  1. verb annoy
    Synonyms: bother, burden, disoblige, disquiet, disturb, fluster, harass, incommode, inconvenience, irk, molest, perturb, put out, trouble, upset, vex
    Antonyms: make happy, please

ارجاع به لغت discommode

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discommode» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discommode

لغات نزدیک discommode

پیشنهاد بهبود معانی