Incommode

ˌɪnkəˈmoʊd ˌɪnkəˈməʊd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
ناراحت کردن، ناراحت گذاردن، دردسر دادن، آزار رساندن، گیج کردن، دستپاچه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incommode

  1. verb To cause inconvenience for
    Synonyms: discommode, inconvenience, bother, put out, trouble, discomfort, annoy, disoblige

ارجاع به لغت incommode

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incommode» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incommode

لغات نزدیک incommode

پیشنهاد بهبود معانی